دشمنان زبان فارسی
دشمنان زبان فارسی
چگونه می توان از دشمنان یک زبان سخن گفت؟ آیا تا کنون شنیده اید زبان عربی یا انگلیسی و یا فرانسوی دشمنانی داشته باشند؟ برنارد لوئیس شهروند انگلیسی-آمریکایی و کارشناس برجسته خاورمیانه در 18 ژانویه 1999 (28 دی 1378 خورشیدی) در مرکز موشه دایان دانشگاه تل آویو پیرامون ایران می گوید: «در دو هزار سال گذشته هیچ کشورگشا یا نیروی خارجی ای نتوانسته بر زبان و فرهنگ ایرانی اثرات بنیادی بگذارد که این یکی از نشانههای فرهنگ برتر است و فرهنگ برتر همیشه بر فروتر چیره می شود.» وی در ادامه گفتارش، تنها راه رویارویی با فرهنگ و زبان ایرانی را، نابودی آن می داند. بسیار روشن است و حقیقتی آشکار و تلخ می نماید که زبان فارسی دشمنان پر و پا قرصی داشته و همچنان دارد. اینک نیم نگاهی به صدها سال دشمنی با این زبان کهن و زنده دنیا.
امویان، عباسیان و امروزه عربستان: آن چه از نوشتههای زندهیاد عبدالحسین زرینکوب بر می آید، سرداران اموی علاوه بر خشونت های رایج شان، به طور مشخص با خط و زبان های ایرانی و به ویژه پارسی مشکل داشتند و در کنار کتاب سوزی های معمول شان، تلاش هایی می کردند تا ایرانیان شکست خورده کمتر و کمتر به خط و زبان نیاکان شان در پیوند با یکدیگر باشند. بهانه دیگر آنان برای این کار، عنوان کردن مزاحمت خط و زبان پارسی برای گسترش قرآن بود. پس از امویان خلیفههای مسلمان در دوره عباسیان، نوروز ستیزی و پارسی ستیزی همچنان برپا بود. در طول قرن ها حکومت عربان بر ایران، برخی ایرانیان شیفته فرهنگی عربی نیز به دشمنی با زبان پارسی برآمدند اگر چه زورشان بسیار کمتر از آن بود که آسیبی به فرهنگ و زبان فارسی بزند. با سرنگونی خلافت عباسی از سویی و رسمیت دادن زبان فارسی از سوی حاکمان ترک، عملا موج پارسی ستیزی عربان رو به افول نهاد تا اینکه در دهه های اخیر با گسترش اختلاف میان تهران و ریاض، حاکمان عربستان در کنار سایر تلاش های خود برای برخورد با ایران، پارسی ستیزی را نیز هم از مسیر جنوبی خلیج فارس و هم از مسیر نفوذ در افغانستان و تاجیکستان دنبال می کنند.
بریتانیای کبیر: دشمن بزرگ زبان فارسی همین دولت فخیمه انگلستان بوده و هست. فارسی از دوره گورکانیان در هندوستان زبان رسمی، زبان فرهنگی و زبان علمی بود چنانکه انگلیسیها در آغاز استعمار هند ناگزیر شدند از زبان فارسی برای امور رسمی و دیوانی بهره گیرند. در آن زمان تا مدت ها فارسی پا به پای انگلیسی جریان داشت تا اینکه در سال 1832 میلادی (1211 خورشیدی) چارلز تری ویلیان کارگزار بریتانیایی، زبان انگلیسی را به جای زبان فارسی رسمیت داد. دشمنی بریتانیا البته پایان ناپذیر بود و با دخالت های آشکار در امور کشور ساختگی افغانستان پیگیری شد. جنگ هرات در سال های پایانی قرن 19 میلادی با فشار نظامی نیروی دریایی انگلیس در بنادر جنوبی ایران، نتیجه ای جز کوتاه آمدن ارتش ناصرالدین شاهی نداشت و در سال 1857 میلادی (1236 خورشیدی) شهر تاریخی و مهم هرات از ایران جدا شد تا با سیطره حاکمان انگلیسی پشتون، جبهه دیگری بر پارسی زبانان این شهر گشوده شود. چند سال پس از این جدایی (سال 1302 خورشیدی) نامگذاری این کشور نوپا با عنوان «افغانستان» که آن هم برگرفته از قوم پشتون است، دشمنی آشکار بریتانیا با زبان فارسی و میلیون ها تن پارسی زبان این پهنه از جهان روشن تر شد. امروزه نیز بنگاه خبرپراکنی بی بی سی با ترفندهای نوین رسانه ای از آسیب زدن به پیکره زبان پارسی کم نمی گذارد و همچنان در حمایت از پارسی ستیزان پشتون، محکم و استوار می تازد.
حاکمان کنونی افغانستان: در ادامه پارسی ستیزی بریتانیا، حاکمان پشتون «افغانستان» به ویژه در سال های اخیر، زحمت بسیار می کشند. آنان عامدانه و نه احمقانه نام زبان پارسی رایج در این کشور را به «زبان دری» برگردانده اند که یعنی آهای ایرانی ها، شما با ما همزبان نیستید. ما «دری» گپ می زنیم و شما پارسی و علاوه بر این تلاش بسیار می کنند زبان قبیلهای شان (پشتو) را به شهروندان پارسی زبان تحمیل کنند. آنان به خیال خام و اندکی احمقانه خویش حتی واژگان انگلیسی (مانند ترانسپورت) را به جای فارسی برمی گزینند تا شاید ایران را پس بزنند. احمقانه از این رو که هر واژه ولو زیبای فارسی، اگر در ایران کنونی مصرف می شود، نباید در افغانستان نیز به کار رود چون گویا به قبای انگلیسی قبیله پشتون برمی خورد. درگیری بر سر واژه «دانشگاه» و هم ارز پشتونی اش «پوهنتون» جلوه دیگری از این نبردهای زبانی است.
روسیه تزاری: در دهه های آغازین قرن 19 میلادی، چندین پیروزی روس ها در برابر دو سپاه ناپلئون و عثمانی و همچنین پیروزی هایشان در جنگ قفقاز با ایران که به جدایی سرزمین های پهناوری از کشور ما انجامید، انگیزه بسیار بالایی ایجاد کرد تا روس ها به پهنه گسترده تری از جهان یعنی آسیای میانه بیاندیشند و این شد که کنت پروسکی فرمانده روس در نوامبر 1839 میلادی (1218 خورشیدی) به شهر باستانی خیوه در ازبکستان کنونی لشکر کشید. این تاخت و تازها با افت و خیزهایی که داشت تا ژانویه 1881 میلادی (1260 خورشیدی) در جریان بود و همه آسیای میانه را به چنگ تزار درآورد. پس از این پیروزی های چشمگیر، روس ها دریافتند اقوام ساکن در این پهنه بزرگ، قزاق، قرقیز، قره قالپاق، ازبک، تاجیک و ترکمن هستند و از این میان تنها تاجیک های پارسی زبان دارای فرهنگ مکتوب هزار ساله اند و دیگر اقوام ترک زبان همچنان در شیوه چادرنشینی و عشیره ای به سر می برند و خط نوشتاری مشترک و مشخصی نیز به زبان مادری ندارند. از این رو زبان پارسی را نشانه رفتند که به باور ایشان مانعی برای گسترش امپراطوری تزاری به شمار می رفت و می بایست به حاشیه برود. این جنگ آشکار در دی ماه 1291 خورشیدی (1912 میلادی) آغاز شد. نماینده روسیه در بخارا از طرف امیر عالم خان امیر امارت بخارا، نامه تهدیدآمیزی به میرزا جلال یوسف زاده سردبیر روزنامهٔ «بخارای شریف» نوشت: «موافق خواهش اعلیحضرت امیر بخارا از همین روز اعتبار نشر بخارای شـریف ... ممنوع میشود.» این نخستین روزنامه به زبان فارسی در آسیای میانه بود که از روز دوشنبه 20 اسفند 1290 خورشیدی 11 مارس 1912 میلادی) در شهر تاریخی بخارا منتشر می شد. پس از فروپاشی شوروی، در سال 1370 خورشیدی (1991 میلادی) این بار به جای الفبای فارسی، با الفبای سیریلیک چندی منتشر شد. زیرا پس از 70 سال حاکمیت کمونیستی شوروی، بسیاری از مردم دیگر الفبای فارسی را نمیدانستند. اما همین نیز دیری نپایید و به دلیل سیاستهای ازبکسازی دولت ازبکستان در سال 1382 خورشیدی (2003 میلادی) دوباره تعطیل شد. امروزه دولت روسیه گویا پیگیر سیاست پیشین خود نیست زیرا زحمت پارسی ستیزی را دولتمردان کنونی کشور ازبکستان در آسیای میانه پذیرفته اند.
دولتمردان تاجیکستان: شاید آن حکایت طنزآمیز بازی فوتبال با نقش آفرینی مارادونا و غضنفر برای بیشتر خوانندگان آشنا باشد که به همه یازده بازیکن سپرده بودند مواظب مارادونا باشند مبادا گل بزند ولی یکی از بازیکنان تیم به نام غضنفر دو گل به دروازه خودی زد و در نتیجه سرمربی فریاد زد مارادونا را رها کنید و به غضنفر بچسبید. اینک حکایت ما با همزبانان کشور تاجیکستان دقیقاً همین شده است. روسیهی تزاری پس از گرفتن آسیای میانه، تلاش فراوان کرد پیوندهای میان پارسی زبانان دوسوی آمودریا (جیحون) را ببرد. آنان نام «تاجیک» به معنی پارسی (نقطه مقابل ترک) را به عنوان نام یک قوم عنوان کردند و تاجیکستان پدید آمد. دو واژه ترک و تاجیک، تنها شناسه ای برای جداسازی زبانی بوده اند و هستند همچنان که در استان فارس نیز گاهی هموطنان ما از یکدیگر می پرسند ترک هستی یا تاجیک و این بار معنایی بدی ندارد بلکه صرفاً برای شناخته شدن است اما متأسفانه شهروندان کشور تاجیکستان و به ویژه دولتمردان شان کم کم به این باور رسیده اند که تاجیکستان تافته جدابافته ای از پارسی زبانان ایران و افغانستان است و از این رو برای هویت نوساخته خویش، زبان و ادبیات «تاجیکی» نام نهاده اند. همانقدر پوچ و مسخره است که بنویسیم زبان قمی، زبان کرمانی، زبانی مشهدی و یا زبان اصفهانی. اهالی تاجیکستان با این رویکرد خویش، عملا به دروازه خودی گل زده اند و همچنان پافشاری می کنند که چنین باشد. در واقع ناخواسته و یا نادانسته به دشمنی با زبان مادری شان یعنی پارسی برخاسته اند. پس از فروپاشی شوروی برخی تاجیکان کوشیدند نام زبان خویش را به پارسی برگردانند و به جای سیریلیک، خط نیاکانی را زنده کنند ولی با مخالفت تاجیکان روسیه گرا و در واقع «روسپرستان» نشد که نشد.
اسرائیل و حمایتش از پانترکان: امروزه جمعیتی بیش از 300 هزار تن از پارسی زبانان مهاجر ایرانی، افغانستانی و ازبکستانی در اسرائیل زندگی می کنند که نظر به فضای دموکراتیک این کشور، هیچگونه مزاحمتی برای پارسی زبانان یهودی اندر اسرائیل در کار نیست اما دولت ضد ایرانی اسرائیل در ورای مرزهای خویش، یکی از دشمنان زبان پارسی به شمار می رود و این را از منظر رویارویی با حاکمیت کنونی ایران دنبال می کند. از آن جا که در تهران دفتر و دستکی ندارد، کمی بالاتر در باکو، پایتخت همسایه شمالی مان دفتر زده و به تلاش برای اهداف پارسی ستیزانه خویش مشغول است. اسرائیلی ها در این خصوص کاملا از شیوه رندانه انگلیسی بهره می گیرند یعنی بدون رودررویی با ایران و ایرانی، عروسک های کوکی پانترک جمهوری آذربایجان را روانه جنوب رود ارس کرده اند و نه لزوما به صورت فیزیکی بلکه رسانه ای و بسیار هدفمند و قدرتمند چنانکه هر از گاهی شاهد یک حرکت پارسی ستیزانه اندر مرزهایمان هستیم. آن هم به بهانه هایی همچون آموزش زبان مادری و یا مزیت های آموزش به زبان مادری. پانترکان تجزیه طلب مورد حمایت باکو و در واقع اسرائیل، علاوه بر تلاش های رسانه ای، محیط ورزشی فوتبال را نیز آلوده افکار پانترکی می کنند. به بهانه تشویق تیم محبوب شهرشان، گاهی به نمادهای ملی یورش می برند حتی اگر این یورش ها به بهای تشویق یک تیم عربی منجر شود. یا نمونه دیگری که در شهر سلماس (استان آذربایجان غربی) شاهد بودیم تندیس فردوسی را به زیر کشیدند تا به خیال خام خویش، زبان مادری را به عرش ببرند. ای کاش ایشان اندکی – تأکید می کنم فقط اندکی- تاریخ معاصر می خواندند، تا نیک دریابند خاورشناس بریتانیایی برنارد لوئیس بهترین راه برای کنترل خاورمیانه و دستیابی آسان بر ثروت های منطقه را، تجزیه ایران می داند و موثرترین راه دستیابی به آن را تفاوتهای زبانی و رنگارنگ ملت ایران عنوان می کند.
تندروهای مذهبی در ایران: برخی دین مداران کنونی ایران که صد البته نفوذ و قدرت سیاسی قابل توجهی در ساختار سیاسی دارند، زبان پارسی را «رقیبی» برای زبان قرآن یعنی عربی میدانند. در مدرسههای ایران دانشآموزان برای عربی خوانی و تواشیح، تشویق می شوند و جایزه می گیرند ولی چنین فرصتی برای بوستان سعدی یا شاهنامه فردوسی نیست. تندترین واکنش پارسی ستیزی معاصر، روایتی از آیت الله محمدحسین حسینی طھرانی است که فردوسی و شاهنامه اش را چنین مینوازد: «مرد خاسر زیان بُردهی تهیدست که در برابر لغت قرآن و زبان عرب – که زبان اسلام و زبان رسولالله است – سی سال عمر خود را به عشق دینارهای سلطان محمود غزنوی به باد داده و شاهنامهی افسانهای را گرد آورده است.»
ترانه «دل ماست پارسی» را از دو لینک یوتیوب و فیسبوک می توانید ببینید و بشنوید.
نماهنگ پارسی با کیفیت بالا را در یوتیوب ببینید و بشنوید
نسخه صوتی آن را از پایگاه پرشینگیگ دانلود کنید
مطالب مرتبط: